جهت دریافت حدیث هفته برروی اشتراک خبرنامه کلیک کنید.
سبب بی مهری برخی از اصحاب پیامبر با علی (علیه السلام)
خلیل بن احمد از ادبای معروف ، جمله ی بسیار رسا و زیبایی گفته است ؛ از یونس بن حبیب نحوی ( که مردی عثمانی مذهب بوده ) چنین نقل شده که گفته است :
نزد خلیل بن احمد که شیعی مذهب بود رفتم و گفتم :
مسئله ای فکرم را مشغول کرده ، آمده ام حلّ آن را از تو بخواهم.
اگرچه زمان ، زمانی است که این گونه گفتگوها خطرناک است. گفت : بگو مشکلت چیست ؟ گفتم :
( مَا بَالُ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله ) كَانُوا كَأَنَّهُمْ كُلَّهُمْ بَنُو أُمٍّ وَاحِدَةٍ وَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) مِنْ بَيْنِهِمْ كَأَنَّهُ ابْنُ عَلَّة )
(( چگونه است تمام اصحاب پیامبر چنان به هم خوشبین و با هم مهربانند که گویی همه برادران از یک پدر و مادرند امّا نسبت به علیّ بن ابیطالب چنان نامهربانند که گویی تنها او برادر ناتنی و فرزند هووی مادر است چرا چنین است ؟ ))
خلیل از شنیدن این حرف از من سر به زمین افکند و مدّتی به فکر فرو رفت . بعد آهسته گفت : حالا چرا این مطلب به فکرت رسیده و چرا مرا برای جواب این سوال انتخاب کردی ؟ چه نقشه ای برای من طرح کرده ای و به چه مصیبتی می خواهی مبتلایم کنی ؟
گفتم : من نقشه ای ندارم. مشکل فکری داشتم و خواستم از تو بپرسم.
گفت : می گویم ولی به شرط اینکه تا زنده ام از من پیش کسی نقل نکنی .
گفتم : مطمئن باش. آنگاه گفت :
( إِنَّ عَلِيّاً تَقَدَّمَهُمْ إِسْلَاماً وَ فَاقَهُمْ عِلْماً وَ رَجَحَهُمْ زُهْداً وَ طالَ عَلَیهم جِهَاداً فَحَسَدُوهُ وَ اِنَّ النَّاسَ إِلَى أَشْكَالِهِمْ وَ أَشْبَاهِهِمْ أَمْيَلُ مِنْهُمْ إِلَى مَن بانَ مِنْهُم ) سفینة البحار جلد 1 صفحه 49 (انس)
خلاصه ی مضمون حرفش اینکه این یک قاعده ی کلّی است که مردم به هم سنخ و هم قماش خودشان بیشتر متمایل می شوند تا کسی که هم سنخ با آن ها نیست ، نه علی هم سنخ با آن ها ، بود و نه آن ها هم سنخ با علی. علی وقتی قدم به دایره ی اسلام و ایمان نهاد و دست بیعت به دست پیامبر خاتم داد که آن ها در منجلاب شرک و کفر دست و پا می زدند.
علی (علیه السلام) آن چنان در آسمان علم اوج گرفته بود که می فرمود :
أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْض. نهج البلاغه ی فیض ، خطبه ی 231
مردم ! تا مرا از دست نداده اید ؛ هرچه می خواهید از من بپرسید که من به راه های آسمان آشناتر از راه های زمینم.
و حال آن که دیگری می گفت :
َ كُلُّ النَّاسِ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ حَتَّى الْمُخَدَّرَاتُ فِي الْبُيُوتِ. الغدیر جلد 6 صفحه 98
همه مردم از عمر دانا ترند ، حتّی زنان پرده نشین.
این سخن را وقتی گفت که در جمع مسلمانان راجع به مِهر زنان مبلغ معیّنی را اسم برد و آنگاه گفت : هرکه بیش از این قرار بدهد ، آن را می گیرم و تحویل بیت المال می دهم. زنی از میان زنان به سخن درآمد و گفت : امیر ! حرف شما را قبول کنیم یا حرف خدا را ؟ آیه ای از قرآن راجع به این مطلب خواند.
عمر دید اشتباه کرده است. عجب ! همه ی شما حتی زنان پرده نشین از عمر داناترید.
زهد علی چنان بود که می فرمود :
وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُه. نهج البلاغه فیض خطبه ی 215
به خدا قسم ، اگر تمام عالم را به من بدهند و بگویند تنها یک ظلم کوچک بکن پوست جوی را از دهان مورچه ای بگیر ؛ این کار را نمی کنم !
امّا معاویه در میان مردم گفت : ِ مَا قَاتَلْتُكُمْ لِتُصَلُّوا وَ لَا تَصُومُوا وَ لَكِن لِأَتَأَمَّرَ عَلَيْكُم.
من با شما نجنگیدم که نماز بخوانید و روزه بگیرید ؛ بلکه جنگیدم برای اینکه بر شما حکومت کنم.
علی (علیه السلام) لنگه کفش کهنه ی خود را که با دست خودش آن را وصله می زد به ابن عباس نشان داد و فرمود :
وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُم. نهج البلاغه فیض خطبه ی 33
به خدا قسم ، این (لنگه کفش کهنه ی وصله دار) در نظرم محبوب تر از حکومت بر شماست.
ببین تفاوت حرف از کجا تا به کجاست ؟ پیداست که این دو طرز تفکّر هیچگاه با هم نمی سازند و لذا تن زیر بار حکومت علی (علیه السلام) ندادن اکثریت مردم امر تعجّب آوری نیست ! زیرا :
اِنَّ النَّاسَ إِلَى أَشْكَالِهِمْ وَ أَشْبَاهِهِمْ أَمْيَلُ مِنْهُمْ إِلَى مَن بانَ مِنْهُم
از فرمایشان حضرت ایت الله سید محمد ضیاءآبادی - جزوه صفیر هدایت معارفی شماره 043 صفحه 14 الی 17