جهت دریافت حدیث هفته برروی اشتراک خبرنامه کلیک کنید.
دو ركن امامت را فراموش نكنيم
حال،آنچه كه بر ما مؤكّداً لازم است، محكم ساختن اصول اعتقادي دين است. مخصوصاً اصل اعتقادي امامت كه شديداً مورد هجوم دشمن قرار گرفته است و اصل اعتقادي امامت نيز چنان كه ميدانيم دو ركن مسلّم دارد؛يكي ركن تولّي و ديگري ركن تبرّي.
تولّي يعني ولايت اهل بيت رسول(صلی الله علیه و آله) را پذيرفتن و تبرّي يعني، اظهار برائت و بيزاري از دشمنانشان نمودن كه يكي بدون ديگري تحقّقبخش به اين اصل اعتقادي نخواهد بود!از ميان صدها روايت در اين باب به اين دو روايت توجّه فرماييد.رسول خدا (صلی الله علیه و آله)
فرموده است :
(وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ اَنَّ رَجُلاً لَقِيَ اللهَ بِعَمَلٍ سَبْعينَ نَبِيّاً ثُمَّ لَمْ يَأتِ بِوِلايَةِ اُولِي الاَمْر مِنّا اَهْلَ الْبَيتِ ما قَبِلَ اللهُ مِنهُ صِرفاً و لا عَدْلاً)؛[1]
«قسم به كسي كه مرا به نبوّت حقّ برانگيخته است، اگر مردي خدا را با عمل هفتاد پيغمبر ملاقات كند در حالي كه ولايت اوليالامر از ما اهل بيت را نداشته باشد، خداوند از او هيچ عبادتي از هر قبيل كه باشد نميپذيرد».
در روايت ديگري خطاب به علي (علیه السلام) فرمود:
(يا عَلِيُّ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَةِ وَ اصْطَفانِي عَلي جَمِيعِ الْبَريَّةِ لَوْ اَنَّ عَبْداً عَبَدَاللهَ اَلفَ عامٍ ما قَبِلَ اللهُ ذلِكَ مِنْهُ اِلاّ بِوِلايَتِكَ وَ وِلايَةِ الاَئِمَّةِ مِنْ وُلدِكَ وَ اِنَّ وِلايَتَكَ لا تُقْبَلُ اِلاّ بِالْبَرائَةِ مِنْ اَعدائِكَ وَ اَعْداءِ الاَئِمَّةِ مِنْ وُلدِكَ بِذلِكَ اَخْبَرَنِي جَبْرَئيلَ فَمَنْ شاءَ فَليُؤْمِن وَ مَن شاءَ فَلْيَكْفُر)؛[2]
«اي علي! قسم به كسي كه مرا به نبوّت برانگيخته و بر همهي خلايق برگزيده است، اگر بندهاي هزار سال خدا را عبادت كند، خدا آن را از او نمي پذيرد مگر با ولايت تو و ولايت امامان از فرزندان تو باشد و ولايت تو را هم نمي پذيرد مگر با برائت از دشمنان تو و دشمنان امامان از فرزندان تو باشد. اين را جبرئيل[فرشتهي وحي خدا]به من گفته است.حال هر كه ميخواهد ايمان بياورد و هر كه ميخواهد كافر شود».
بيزاري از دشمنان اهل بيت (علیهم السلام) در سايهي دشمنشناسي
بنابراين، وظيفهي ما كه تبيين معارف دين است، ايجاب ميكند، موقعيّت اصل امامت را كه به منزلهي روح در پيكر دين است، براي مردم مخصوصاً نسل جوان بيان كنيم.آنگونه كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله)
از طرف خدا مؤكّداً موظّف به تبليغ ولايت شد كه:
(يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...)؛
و تهديد شد كه:
(...وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...)؛[3]
... اگر تبليغ ولايت نكني، اصلاً تبليغ رسالت نكردهاي...يعني ما هم اگر در حدّ و مرتبهي خود تبليغ اصل امامت نكنيم، اصلاً كاري در امر تبليغ ديانت نكردهايم و چون ركن تبرّي همدوش با ركن تولّي دخيل در تحقّق اعتقاد به امامت است؛ از اين رو تأكيد در لزوم تبرّي و برائت از دشمنان اهل بيت رسول(صلی الله علیه و آله) وظيفهي مسلّم ماست و بديهي است تا دشمنان اهل بيت شناخته نشوند و طرز تفكّر آنها دربارهي دين معلوم نگردد، تبرّي از آنها معناي درستي نخواهد داشت!اين حقيقت را از لسان مولايمان امام اميرالمؤمنين علي (علیه السلام) بشنويم كه ميفرمايد:
(وَ اعْلَمُوا أنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّي تَعْرِفُوا الَّذِي تَرَكَهُ وَ لَنْ تَأخُذُوا بِمِيثَاقِ الْكِتَابِ حَتَّي تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتَّي تَعْرِفُوا الَّذِي نَبَذَهُ)؛[4]
«بدانيد! هرگز به راه راست[دين حقّ]پي نخواهيد برد تا كسي را كه آن را مورد بياعتنايي قرار داده است بشناسيد و هرگز به عهد و پيمان قرآن وفا نخواهيد كرد، تا كسي را كه نقص عهد و پيمانشكني كرده است بشناسيد و هرگز به كتاب خدا متمسّك نخواهيد شد تا كسي را كه آن را دور انداخته[و به دستور آن عمل نكرده است]بشناسيد»!
پس لازم است ابتدا ما آن دشمنان حقّ را بشناسيم كه چه كساني بودند كه به فرمودهي اميرالمؤمنين(علیه السلام) دين حقّ را مورد بياعتنايي قرار داده و پيمان خدا و رسول
(صلی الله علیه وآله) را شكستند و قرآن كتاب خدا را از اهلش جدا كردند و حال آن كه صاحب قرآن و نازل كنندهاش گفته بود:
{...فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّكْرِ إنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ}؛[5]
«...آنچه را از مرادات* ذكر[قرآن]كه نميدانيد از اهل آن [كه اهل بيت رسول (علیهم السلام) است] بپرسيد».
وظيفهي مسلّم ديني ما چيست؟
آري ابتدا آن منافقان رياستطلب را كه براي رسيدن به اهواي نفساني خود سقيفه را تشكيل داده خليفه تراشي كردند و امام منصوب از جانب خدا را خانه نشين ساخته و درِ خانهي علم و قدرت الهي را به روي جامعهي بشري بستند؛ ابتدا آنها را بايد بشناسيم و سپس قولاً و عملاً به تبرّي از آنها بپردازيم!اين يك وظيفهي حتمي ديني ماست كه در صورت ترك آن، محكوم به عذاب الهي خواهيم شد!چنان كه فرموده است:
{...الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ...}؛[6]
...امروز[روز اعلانِ ولايت و خلافت امام اميرالمؤمنين علي علیه السلام]كافران از دين شما مأيوس شدند[از اين كه بتوانند در حقيّت آن تشكيك كنند و جلوي پيشرفت آن را بگيرند]پس ديگر از آنها نترسيد امّا از من بترسيد كه بر اثر كفران اين نعمت بزرگ الهي و كنار زدن امام منصوب از جانب من، محكوم به عذاب من بشويد و قدرتهاي ظلاّم جبّار را بر شما مسلّط كنم كه دمار از روزگارتان برآورند.چنان كه چنين هم شد. بيش از نيم قرن از تشكيل سقيفهي شوم نگذشته بود كه همين مدينه عاصمهي* مسلمين مورد هجوم لشگريان يزيد پليد قرار گرفت و خون در كوچههاي مدينه به راه افتاد و نواميس مسلمانان هتك شد.واقعهي هائلهي* كربلا پيش آمد و پس از آن چه ستمها از حاكمان مستبدّ بنياميّه و بنيعبّاس بر امّت اسلامي رسيد و هم اكنون نيز ميرسد و همچنان نيز خواهد رسيد تا دست انتقام حضرت مصلح كلّ عجّلاللهتعاليفرجهالشّريف از آستين برآيد و قدرت هاي ظلاّم جبّار را سر جايشان بنشاند.
اين همه بدبختيها كيفر همان كفران نعمت ولايت و امامت است كه فرمود از كافران نسبت به دينتان نترسيد؛از من بر خودتان بترسيد كه:
{وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً...}؛[7]
روگرداندن از علي كه حقيقت ذكر الله است و رو بردن به ديگران كه ايادي شيطانند، سزايي جز معيشت ضنك* در دنيا و عذاب ابدي در آخرت نخواهد داشت.
آيا حجّ بي برائت از مشركين حجّ نيست امّا...
افرادي سخن از وحدت ملّي به ميان ميآورند و تبرّي از دشمنان اهل بيت را سبب تفرقه در ميان امّت دانسته و از آن نهي ميكنند!!در صورتي كه اوّلاً آن وحدت و اتّحادي مقدّس است كه بر مركز حقّ تشكيل گردد و بر محور حقّ بچرخد وگرنه اتّحاد بر باطل(به فرض تحقّق)اتّحاد نامقدّسي است كه نتيجهاي جز زيان و تباهي و پوچي نخواهد داشت و ثانياً تبرّي از اعداي اهل بيت رسول (علیهم السلام) چنان كه گفتيم همدوش با تولّي آن اولياي خدا(علیهم السلام) ركن اصيل مذهب است و بايد براي مردم مخصوصاً نسل جوان تبيين شود! آيا تا كي بايد اين ركن اصيل مذهب به عذر حفظ وحدت تعطيل شود اگر چه قرنها طول بكشد؟! آيا اين به معناي تعطيل كردن دين نيست؟آيا حجّ بيبرائت از مشركين حج نيست امّا دين بيبرائت از دشمنان اهل بيت(علیهم السلام) دين است؟!
كيفيّت سلوك اميرمؤمنان(علیه السلام) با حاكمان زمان خود
افرادي هم ميگويند خود علي (علیه السلام) از حاكمان زمان خود تبرّي نميكرد بلكه با آنها رفتار دوستانه داشت و رضا به حكومتشان ميداد!!
در جواب اينان تنها چند جمله از سخنان خود امام (علیه السلام) را كه از قلب دردمندش برخاسته است ميآوريم.ميفرمايد:
(حَتَّي إِذَا قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ
رَجَعَ قَوْمٌ عَلَي الْأعْقَابِ)؛
«تا زمانيكه خداوند رسول خود را قبض روح فرمود، گروهي به قهقرا برگشتند[پشت به دين خدا كرده و راه ضلالت و گمراهي را پيش گرفتند]»!
قرآن هم اين سير قهقرايي امّت را پيشبيني كرده و فرموده است:
{ وَ ما مُحَمَّدٌ إلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أ فَإنْ ماتَ أوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللهَ شَيْئاً...}؛[8]
«محمّد نيست مگر رسولي كه پيش از او رسولاني آمده و رفتهاند؛پس آيا اگر او مُرد و يا كشته شد،شما بايد عقبگرد كنيد و به ضلالتهاي پشت سر نهادهي خود برگرديد و كسي كه روي پاشنه هاي خود برگردد[و عقبگرد كند]هرگز زياني به خدا نخواهد رسانيد[بلكه خودش به زيان محروميّت از سعادت ابدي خواهد رسيد]...».
حالا همان پيشبيني قرآن دربارهي امّت پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه وآله)
تحقّق يافت كه امام (علیه السلام) ميفرمايد:
(رَجَعَ قَوْمٌ عَلَي الْأعْقَابِ)؛
مردمي به اعقاب برگشتند و راه و رسم تعصّبآميز قومي و قبيلهاي را پيش گرفتند!
(وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَي الْوَلائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي اُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ)؛
«راههاي گمراهي، آنان را هلاك كرد و اعتماد بر آرا و انديشههاي نادرست خود كردند و به غير رَحِم[پيامبر و اهل بيت او]پيوستند و از سبب و وسيلهي هدايت[اهل بيت رسول]كه مأمور به مودّت آن بودند؛ دوري كردند[از اهل بيت رسول بريدند و به غير آنها پيوستند]»!
(وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ)؛
ساختمان[دين و ايمان]را از بنياد استوارش انتقال دادند و آن را در جايي كه شايسته و سزاوار آن نبود نهادند. ساختمان دين روي پايه و اساس ولايت علي بود و آن را برداشتند و روي پايهي حكومت جائرانه و غاصبانهي ديگران نهادند.
سرچشمهي فتنهها و فسادها
و راستي خيانتي از اين بالاتر ميشود دربارهي دين و جامعهي بشري تصوّر كرد و آيا تبرّي از اين روشنتر كه در كلام امام (علیه السلام) ميبينيم ميشود اظهار كرد كه ميفرمايد اين مردم خائن، ساختمان دين را كه تنها عامل تأمين كنندهي سعادت ابدي بشر است از بيخ و بن كندند و دگرگون ساختند!آنگاه در ادامهي سخن ميفرمايد:
(مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ)؛
«آنان معدنهاي هر گناه و معصيتي هستند و درهاي ورود به هر نوع جهالت و ناداني ميباشند».
هر فتنه و فساد و اختلال در امور دين و دنيا، بر اثر پيروي از آنها بهوجود آمده است و ميآيد.
(قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَي سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَي الدُّنْيَا رَاكِنٍ أوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِنٍ)؛[9]
«در حيرت و سرگرداني متردّد بودند.در بيهوشي[جهالت]به روش آل فرعون حركت ميكردند.برخي از آخرت چشم پوشيده؛ خود را به دامن دنيا انداختند و برخي از دين دست كشيده و از راه نيل به سعادت ابدي جدا گشتند».
اشارهاي به دل پردرد اميرمؤمنان علي (علیه السلام)
چند جمله هم از خطبهي شقشقيّهاش بشنويم و به اندكي از سوز دلش پي ببريم.ميفرمايد:
(أمَا وَ اللهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابنُ اَبي قَحافَة وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَي)؛
«توجّه!به خدا قسم پسر ابي قحافه[ابوبكر]پيراهن خلافت را پوشيد در حالي كه ميدانست موقعيّت من نسبت به خلافت، بسان موقعيّت قطب است نسبت به آسيا».
(همانگونه كه حركت سنگ آسيا قائم به آن ميخ واقع در وسط است و بدون آن نميچرخد، آسياي خلافت نيز وقتي ميگردد و آثار خاصّ به خودش را ميبخشد كه بر محور من بچرخد وگرنه از حركت ميافتد و جز فساد و ضلالت و اختلال در امور دنيا و دين، محصولي به بار نميآورد!
(يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لا يَرْقَي إِلَيَّ الطَّيْرُ)؛
«سيل [علوم و معارف] از [سرچشمه ي فيض] من سرازير ميشود؛ هيچ طائر تيزپروازي به اوج رفعت و منزلت من نميرسد».
ولي در شرايطي قرار گرفتم كه:
(فَرَأيْتُ أنَّ الصَّبْرَ عَلَي هَاتَا أحْجَي)؛
«ديدم،مصلحت در صبر[و خودداري از قيام براي استنقاذ* حقّ] است».
(فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًي وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا)؛
صبر كردم مانند كسي كه خاشاك در چشم و استخوان در گلويش باشد.
(آدمي كه خار و خاشاك در چشمش رفته باشد نه ميتواند چشم خود را باز كند و نه ميتواند آن را ببندد).
(أرَي تُرَاثِي نَهْباً)؛[10]
ميديدم ميراثم را به غارت ميبرند؛امّا نميتوانستم حرفي بزنم و كاري بكنم!
جانم فداي آن قلب دردناكت يا اميرالمؤمنين. چه گذشت بر تو در آن لحظه كه ميديدي زهراي عزيزتر از جانت را ميزنند امّا نه ميتواني چشم خود را باز كني و آن صحنه را ببيني و نه ميتواني چشم خود را ببندي و آن را ناديده بگيري.
صلّي الله عليك يا مولانا يا اميرالمؤمنين
اللّهمّ عجّلْ لوليك الفرج و اجعلنا من المنتظرين لظهوره و اجعل خاتمة امرنا خيراً
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
[1]ـ بحارالانوار،جلد27،صفحهي192.
[2]ـ همان،صفحهي199.
[3]ـ سورهي مائده،آيهي67.
[4]ـ نهجالبلاغهي فيض،خطبهي147،قسمت سوّم.
[5]ـ سورهي نحل،آيهي43.
* مرادات: مراد و مقصودها.
[6]ـ سورهي مائده،آيهي3.
* عاصمه: مركز حاكميّت دين.
* هائله: هولناك و ترساننده.
[7]ـ سورهي طه،آيهي124.
* معيشت ضنك: زندگي پيچيده و ناگوار.
[8]ـ سورهي آل عمران،آيهي144.
[9]ـ نهجالبلاغهي فيض،خطبهي150.
* استنقاذ: نجات دادن.
[10]ـ نهجالبلاغهي فيض،خطبهي3.
صفیر هدایت (حکومت علوی ، دولت وَلَوی) ، سلسله مباحث معارفی حضرت آیت الله سید محمد ضیاءآبادی شماره 043