جهت دریافت حدیث هفته برروی اشتراک خبرنامه کلیک کنید.
جوانى حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگام ظهور و پاسخ به شبهات
بدان شبهۀ ششم كه اهل خلاف دربارۀ وجود مسعود امام عصر و ناموس دهر نمودهاند اين است كه شما اماميّه مى گوييد:غيبت تاكنون كه سال هزار و سى صد و پنجاه و يك هجرى است،يك هزار و نود و پنج سال طول كشيده و روايت مى نماييد آن جناب،هنگام ظهور،چهل ساله يا كمتر باشد،ما ندانستيم چگونه هزار و نود و پنج سال در چهل سال منقضى مى شود؟ با آنكه خدا داناست كه تا وقت ظهور به چه سنّى برسد،حال اين را از خصايص مهدى به شمار آوريد كه چون ظاهر شود،در صورت مردى سى يا چهل ساله باشد و چون طويل الاعمار انبياى گذشته و غير ايشان نباشد كه يكى هدف تير پيرى وَ هٰذٰا بَعْلِي شَيْخاً {سورۀ هود،آيه 72} باشد و ديگرى به نوحهگرى إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً {سورۀ مريم،آيه 4} از ضعف پيرى خويش بنالد.
چنانكه شيخ صدوق شما در كمال الدين {كمال الدين و تمام النعمة،ص 376}از ابو الصّلت هروى از حضرت رضا عليه السّلام روايت نموده كه بعد از اين كه از علامت قائم ايشان،از آن جناب سؤال نمودند،فرمود:علامتش آن است كه چون خروج كند،در سنّ پيرى و به صورت جوان باشد،طورى كه نظركنندۀ به آن حضرت گمان برد در سن چهل سالگى يا كمتر از آن است.ديگر از نشانههاى آن حضرت اين است كه با گذشتن شبها و روزها پيرى بر آن جناب راه نيابد تا زمانى كه اجل آن سرور فرارسد.
در غيبت {الغيبة،ص 420}شيخ طوسى است كه از جناب صادق مروى است كه فرمود:آن جناب، جوان موفّق سى ساله ظاهر مى شود.
نيز از آن جناب روايت كرده كه فرمود:اگر قائم خروج كند،هرآينه مردم او را انكار مى كنند.صاحب ايشان به سوى آنها رجوع مى نمايد درحالىكه جوانى موفّق است.
نيز از آن جناب روايت كرده كه فرمود:از اعظم بليّه آنكه صاحب ايشان در حال جوانى خروج مى كند و ايشان او را پيرى كبير السّن گمان مىكنند. {الغيبة،محمد بن ابراهيم نعمانى،ص 189؛بحار الانوار،ج 52،ص 287}
مراد از موفّق چنانكه علاّمۀ مجلسى احتمال داده،آن است كه اعضايش متوافق و خلقتش معتدل باشد يا كنايه از توسّط در جوانى است و يا عبارت اخرى،آن است كه وقت توفيق تحصيل كمال است. {بحار الانوار،ج 52،ص 287}
[ردّ بر شبهه از نجم ثاقب]
در نجم ثاقب مبدى اين شبهه را صاحب ملل و نحل دانسته و بعد از نقل اين روايات كه ما ذكر نموديم، فرموده:شهرستانى عارى از لباس انسانى در ملل و نحل {الملل و النحل،ص 172} بعد از ذكر فرق اماميّه و بعد از امام حسن عسكرى عليه السّلام كه آن را از رسالۀ فرق نوبختى برداشته و جملهاى از كلمات نافعۀ او را دزديده،مى گويد:از عجب اينكه ايشان،يعنى اماميّه مىگويند:غيبت دويست و پنجاه سال و چيزى،طول كشيده و امام فرمود:اگر قائم خروج كند و در سنّ چهل سالگى داخل شده باشد،پس او صاحب شما نيست.ما ندانستيم چگونه دويست و پنجاه سال در چهل سال منقضى مىشود،انتهى.
استادنا المحدّث در كتاب مذكور مى فرمايد:حاصل آن خبر،يعنى خبرى كه شهرستانى در كلامش اشاره نموده،آن است كه آن حضرت چهل ساله يا كمتر باشد و اگر زيادتر باشد،مهدى عليه السّلام نيست.
حاصل شبهۀ اين احمق و همراهانش اين است كه شما مى گوييد: تقريبا دويست و پنجاه سال است كه مهدى-عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف-غايب شده و اين مقدار از مدّت با زمان شهرستانى مطابق است يا با هزار و نود و پنج سال است كه با تاريخ تأليف اين عجاله موافق است و اگر الحال مثلا او خروج كند،چگونه چهل ساله باشد؟
حاصل جواب از اين شبهه اين است:مراد از آن روايات اين است كه آن جناب در صورت،هيأت،بنيه و مزاج،مرد چهل ساله باشد،هرچند عمر او هزارها باشد و خدا قادر است كسى را در سنّى به اين نحو كه گفتيم،نگاه دارد.
فريقين نيز نقل كردهاند از معجزات پيغمبر،آن بود كه بر هر حيوانى سوار مى شدند و آن حيوان در همان سنّ كه در آن حال داشت،مى ماند.
[روايت ابن اثير]
ابن اثير در اسد الغابه {اسد الغابة فى معرفة الصحابه،ج 4،ص 217؛مجمع الزوائد،ج 9،ص 406؛دلائل النبوة، ص 173؛كنز العمال،ج 13،ص 496} روايت كرده:عمرو بن الحمق خزاعى،آن حضرت را سيراب نمود.حضرت در حقّ او دعا كرد و فرمود:«اللّهمّ متّعه بشبابه»،پس هشتاد سال بر او گذشت و در ريش او موى سفيد ديده نشد.بلكه بسا شد كه از پيرى به جوانى برگردانيدند.
اين ناچيز گويد:از جمله مواردى كه آن بزرگواران پير را جوان كردند،نظر به مضمون روايت حبّابۀ و البيّه است كه با اشارۀ حضرت على بن الحسين،جوانيش عود نمود.چنانكه در بحار {بحار الانوار،ج 25،ص 177-175} در ضمن روايت او كه امير المؤمنين علامت امامت را خاتم گذاردن بر سنگريزه و نقش بستن بر او بيان فرمود؛چنانكه خود آن بزرگوار نيز،اين علامت را اظهار داشت تا آن كه از دنيا رفت،چنين است كه پس از آن نزد حضرت حسن عليه السّلام رفته،آن جناب نيز،همين علامت را براى او اظهار داشت،بعد از رحلت آن بزرگوار،خدمت امام حسين عليه السّلام شرفياب شده،آن جناب نيز همين علامت را اظهار داشت.
تا آنكه بعد از شهادت آن جناب خدمت حضرت على بن الحسين عليه السّلام شرفياب شد، درحالى كه پيرى و كبر سنّ،او را دريافته بود و از ضعيفى عاجز شده بود،خودش گويد:
سنّ من در آنوقت يكصد و سيزده سال بود،پس آن بزرگوار را ديدم كه مشغول نماز و در ركوع و سجود بود و من به واسطۀ اشتغالش به عبادت از نمايان كردن دلالت امامت بر من،مأيوس شدم و خواستم از نزدش بيرون روم.به انگشت سبّابۀ خود به جانب من اشاره فرمود و جوانى من عود كرد...،الخ.
بالجمله استادنا المحدّث {نجم ثاقب در احوال امام غايب،ج 1،ص 204} مى فرمايد: بلكه همۀ پيران بهشتى را خداى تعالى جوان كند و به بهشت برد،حال در آخرت قدرت جديد براى حق تعالى پيدا شود يا شهرستانى براى آخرت،خداى ديگرى قايل شود كه بتواند چنين قدرت بنمايد.
عجب از او و هم كيشانش است كه جناب خضر را كه چند هزار سال از آن حضرت بزرگ تر است،زنده مى دانند و مى گويند در صحراها و برارى،سياحت مىكند.اگر حيات آن جناب به نحو متعارف باشد،بايد مشتى از پوست و استخوان و در گوشهاى افتاده باشد و آن حضرت را در صورت و هيأت هر صاحب سنّى فرض كنيم،جاى همان اعتراض هست.خداى تعالى به اين قوم يا انصاف دهد يا ادراك و شعور كه از هر دو عارىاند!
[گفتار ميبدى]
ميبدى در شرح ديوان {شرح ديوان منسوب به امير المؤمنين على عليه السّلام،ص 166} گفته:حق تعالى هر پانصد سال،دندان و اركان خضر را پيش از ظهور حضرت خاتم الانبيا صلّى اللّه عليه و اله تجديد مى كرد و بعد از ظهور آن حضرت،در هر صد و بيست سال تجديد مىكند.
در احتجاج {الاحتجاج،ج 2،ص 10} طبرسى از امام حسن عليه السّلام مروى است كه ضمن حالات آن جناب فرمود:خداوند عمر آن حضرت را طولانى مى كند،آنگاه او را به قدرت خود در صورت جوان صاحب سنّ چهل ساله ظاهر مى كند و اين براى آن است كه مردم بدانند خداوند بر همهچيز قادر است.
[دفع شبهه به بيان ديگر]
جواب اقصر بتقرير آخر در بستان السياحه در ترجمۀ حالات حضرت ولىّ عصر،بعد از اينكه از كسانى اظهار تعجّب مى كند كه طول عمر آن حضرت را به وجود خضر و الياس از اولياء اللّه و بقاى شيطان از اعداء اللّه منكرند و حال آنكه آن حضرت افضل از انبياى سلف و او ولد صاحب نبوّت مطلقه و ولايت كلّيه است،مىگويد:عجبتر آنكه بعضى از متصوّفه كه خود را از اهل دانش و بينش مىپندارند،قايلند در ملك هند،در ميان برهمنان و جوكيان و مرتاضان و رياضتكشان،كسانى مىباشند كه به سبب حبس نفس و قلّت اكل،هزاران سال عمر مى كنند؛ولى با اين وجود منكر وجود آن حضرتاند.
فقير گويد:انكار وجود آن حضرت،در حقيقت انكار قدرت بارى تعالى است.
منّت خداى را كه براى فقير هم چون آفتاب روشن است كه كيمياگر از اجزاى متفرّقه، اكسيرى ساخته،بر نقره طرح مىكند و آن نقره را طلاى احمر مىسازد،حال آنكه نقره در اندك زمانى پوسيده و نابود مىشود ولى برعكس آن،طلا چند هزار سال بر يك منوال مىماند و نابود نمىشود.پس اگر ولىّ خدا مانند آن كيمياگر از اكسير التفات خويش،بدن خود را همرنگ روح گرداند،باقى و دايم سازد و بر حالت جوانى نگاه دارد؛بعيد نخواهد بود،انتهى.
الحق،اين بيانى كافى و دليلى وافى بر طول عمر آن جناب و باقى ماندنش در سنّ چهل سالگى و كمتر از آن است،زيرا آن كسى كه در ماسوى اللّه متصرّف است،باذن اللّه و اجازته مى تواند چنين تصرّفى را در بدن خود بنمايد،چنانكه در بساط دوّم ذيل معنى شتن الكفيّن كه از شمايل حضرت بقيّة اللّه از حضرت جواد است،بيان شد.
فارجع.
العبقري الحسان في احوال مولانا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جلد 3 ، (صفحه 92 الی 97)