خانه
سلسله مباحث تفسیری ،معارفی ،اخلاقی ،امام شناسی
سلسله مباحث معارفی (آیت الله سید محمد ضیاء آبادی)
امام زمان (علیه السلام) ، برکت بخش زمین و زمان



بسم الله الرحمن الرحیم
صفیر هدایت
سلسله مباحث معارفی سید محمد ضیاء آبادی
امام زمان (علیه السلام) ، برکت بخش زمین و زمان
بسم الله الرّحمن الرّحيم
ارادهي نافذ خالق حكيم
در ايّام ميلاد مبارك حضرت وليّ زمان، امام حجّة بن الحسن المهدي (عجّل الله تعالي فرجه الشّريف) هستيم. به تناسب ايّام عرض مي كنم كه ما به حكم عقل و فطرت و وجدان، معتقديم كه اين عالم خالقي دارد كه عليم و قدير و حكيم است. علمش به همه جا و همه چيز احاطه دارد. قدرتش در همه جا و همه چيز نافذ است و اراده اش هستي آفرين است و خودش فرموده است :
{إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ } [1]
همانا فرمان او چنين است كه هرچه را بخواهد ايجاد كند، به محض اينكه به آن بگويد باش، فوراً موجود مي شود.
كُنْ : يعني باش و موجود شو. فَيَكُون: يعني فوراً موجود مي شود.
البتّه گفتن هم لازم نيست و خداوند لفظ «كُنْ» را به كار نمي برد بلكه منظور از اين جمله، شدّت و سرعت نفوذ اراده است. و براي نزديك كردن مطلب به ذهن ما اينطور گفته مي شود كه اگر به چيزي گفته شود موجود باش، فوراً موجود مي شود. امّا گفتن موجود باش هم لازم نيست و اراده ي مطلب، كافي در ايجاد است.
البتّه در اذهان ما اين چنين است كه مي گويم من نوكري دارم به قدري مطيع فرمان من است كه به محض اينكه به او بگويم بنشين، فوراً مي نشيند. و به محض اينكه بگويم بايست، فوراً مي ايستد. و به محض اينكه بگويم راه برو، فوراً راه مي رود. و گاهي آنچنان ارادهام سريع التّأثير مي شود كه به محض احساس تشنگي، آب حاضر مي شود. فرمان خداوند نيز چنين است :
{ وَمَا أَمْرُنَا إِلاَّ وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ }[2]
يعني فرمان ما مانند يك چشم به هم زدن است كه سريعترين و آسان ترين كار است.
در آيهي ديگر هم راجع به روز قيامت فرموده است:
{ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ }[3]
امر قيامت همانند يك چشم به هم زدن است يا از آن نيز كوتاهتر است.
آشنايي با يكي از سنّتهاي الهي
حال در عين اينكه خداوند داراي قدرت مطلقه است و اراده اش به ايجاد هرچه تعلّق بگيرد آن را مي تواند دفعتاً ايجاد كند امّا چنين نمي كند بلكه براي ايجاد هر موجودي از موجودات عالم، مقدّمات و مقارنات و نظم و حساب خاصّي مقرّر داشته و از آن نظم و حساب خاصّ خود در قرآن كريمش تعبير به «سنّت» كرده و فرموده است :
{ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلاً} [4]
من براي ايجاد حوادث و وقايع عالم، سنّت و برنامه و نظم و حسابي دارم و آن سنّت من هرگز تغييرپذير نخواهد بود.
حال از جملهي آن سنّت تغييرناپذير الهي يكي اين است كه براي انجام همهي كارهايش «اتّخاذ وسيله» مي كند و با ترتيب و تنظيم وسائل، آن كارها را انجام مي دهد. البتّه بدون وسيله هم قادر بر ايجاد هست امّا سنّت هميشگي اش «اتّخاذ وسيله» است.
در روايتي از حضرت امام صادق (علیه السلام) داريم كه فرموده است:
{أَبَي اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَاب }[5]
خدا اِبا و امتناع از اين دارد كه كارها را بدون اسباب و وسائل به جريان بيفكند.
يعني خودش ايجاد وسائل مي كند و آنگاه آن وسائل را سبب و واسطه براي به جريان انداختن نظام عالم قرار مي دهد.
از باب مثال: خدا مي تواند يك بيابان بدون آب و گياه را دفعتاً تبديل به باغ و بوستان پر از اشجار و انهار بنمايد ولي اين كار را نمي كند. بلكه بايد باد بِوَزد و ابر در آسمان پيدا شود و باران ببارد و آفتاب بتابد تا تدريجاًَ اين بيابان تبديل به گلستان و بوستان شود. خدا مي تواند در يك لحظه با يك اراده چهار ميليارد انسان در روي كرهي زمين ايجاد كند امّا اين كار را نكرده است و نمي كند. بلكه مرد و زني را ميآفريند و آن دو را با هم مزدوج مي سازد و با اين وسيله به توليد نسل بشر ادامه مي دهد. البتّه او مي توانسته بدون والدين هم بشر بسازد آن گونه كه حضرت آدم و حوّا را بدون داشتن پدر و مادر آفريده است؛ ابتدا پيكر آنها را از گِل ساخته و سپس روح در آنها دميده و انسان مرد و زن به وجود آورده است آنگاه آن دو را وسيله براي توليد و ادامهي نسل بشر قرار داده است.
ميراندن انسان ها بوسيلهي فرشتهي خاص
خدا است كه زنده ها را مي ميراند. و فرموده است :
{اللّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها} [6]
خدا جان ها را به هنگام مرگ از بدنها قبض مي كند.
ولي اين كار را به وسيلهي فرشتهي مخصوص، تحت عنوان ملك الموت و جناب عزرائيل (علیه السلام) انجام مي دهد كه فرموده است:
{ قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ...} [7]
بگو: شما را ملك الموت كه فرشتهي گماشته ي بر شما است مي ميراند و همچنين خدا است كه روز قيامت تمام مردهها را زنده مي كند.
كه فرموده است:
{ إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتي} [8]
يقيناً ما، آري ما تمام مردهها را زنده مي كنيم.
ولي اين كار را هم به وسيلهي فرشتهي مخصوص به نام جناب اسرافيل (علیه السلام) انجام مي دهد كه فرموده است :
{ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ }[9]
در صور دميده مي شود و ناگهان تمام اموات از قبرها برمي خيزند و شتابان به سوي دادگاه پروردگارشان مي روند.
آيه نشان مي دهد كه صور و شيپوري در كار است و كسي هم مأمور به دميدن در آن صور و شيپور است. و ما نه از حقيقت آن صور و شيپور آگاهي داريم و نه آن دمندهي در آن شيپور را مي شناسيم. ما همين قدر مي فهميم كه خدا به وسيلهي آن صور و شيپور و دمندهي در آن صور و شيپور، اموات در دل خاك ها خوابيده را زنده مي كند.
و در روايات، دمندهي در آن صور و شيپور به نام جناب اسرافيل (علیه السلام) كه از فرشتگان مقرّب درگاه الهي است نشان داده شده است.
جبرئيل (علیه السلام) مأمور انزال حقايق آسماني
و باز همچنين خدا است كه حقايق آسماني قرآن را بر قلب مبارك پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله وسلم)
وحي مي كند كه فرموده است:
{ إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ}[10]
يقيناً ما به سوي تو وحي مي كنيم.
ولي اين كار را هم به وسيلهي جناب جبرئيل (علیه السلام) كه او نيز از فرشتگان مقرّب درگاه الهي است انجام مي دهد كه فرموده است:
{قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ...}[11]
بگو: اين قرآن را روح القدس (كه از القاب جناب جبرئيل است) از جانب پروردگار تو بر قلب تو به حق نازل كرده است.
در آيهي ديگر فرموده :
{مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْريلَ فَإنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإذْنِ اللّهِ...}[12]
كسي كه با جبرئيل دشمن است بداند كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرده است.
مؤثّرمستقل در عالم فقط خداست
از توجّه به اين آيات، اين حقيقت براي ما مسلّم شد كه خداوند حكيم عالم، تمام كارها را با تنظيم وسائل و اسباب انجام مي دهد. و روشن شد براي ما كه وجود وسائل و اسباب بين خدا و عالم خلق، هيچگونه منافاتي ندارد با اين واقعيّت مسلّم كه:
«لا اله الَّا الله، لا خالقَ الَّا الله، لا رازقَ اِلَّا الله، يا مُحْيِيَ اِلَّا الله، لا مُميتَ اِلَّا الله، لا حَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلَّا بِالله، وَلامُؤثِّرَ في الْوُجُودِ اِلَّا الله».
جز ذات اقدس اللّه (جَلَّ جَلالُهُ وعَظُمَ شَأنُهُ) در عالم، مؤثّر مستقلّي وجود ندارد تمام اين وسائل و اسباب مؤثّر بِالتَّسخيرند و همچون قلمي هستند در دست نويسندهاي قهّار. استقلال در تأثير از آنِ نويسنده است و قلم به عنوان وسيلهاي است در دست او.
باز از باب تقريب به اذهان عرض مي شود من در اين ساختمان وجود خودم يك نفر بيش نيستم ولي وسائل و اسباب كارم متعدّد است. يعني با چشم مي بينم با گوش ميشنوم با زبان حرف مي زنم با دست مي گيرم با پا راه مي روم اين اعضا و جوارح من استقلال در كار خود ندارند بلكه وسيله و ابزار كار من هستند. من هستم كه با اراده و خواست خودم اين ابزار را به كار مي افكنم يعني خدا و آفريدگارمن، من را در كشور وجود خودم فرمانده كلّ قوا قرار داده است كه مي توانم چشمم را به نگاه كردن وادارم و گوشم را به شنيدن و زبانم را به سخن گفتن و عقلم را به انديشيدن. تمام اين كارها كار من است امّا به وسيلهي اين اعضا و جوارح كه ابزار كار هستند.
حضرت ربّالعالمين، «الله تبارك و تعالي» شأنهالعزيز نيز در سراسر عالم هستي چنين است. او است كه مؤثّر مستقل در تمام كارهاي عالم و عالميان است، منتها براي تحقّق بخشيدن به هر كاري وسيله اي قرار داده و از طريق آن وسيله آن كار را محقّق ساخته است. چنانكه نمونه هايي نشان داديم.
سنّت خدا، انتخاب رسول مصطفي
حال از جملهي كارهاي بسيار مهمّ خدا تدبير و ادارهي مجموعهي عوالم امكان است. و لذا سنّت حكيمانهاش اقتضا كرده كه از ميان مخلوقاتش يك فرد كامل جامعي را برگزيند و او را وسيله و واسطه بين خود و ديگر مخلوقاتش قرار دهد. و چون در عالم خلق نوع بشر اشرف و افضل از ساير كائنات است تا آنجا كه او را مسجود فرشتگان قرار داده و آنها را مأمور به سجده در مقابل آدم (علیه السلام) ، كه ابوالبشراست فرموده است. از اين رو آن فرد كامل جامع را از نوع بشر انتخاب كرده و او را وسيله براي تدبير و ادارهي مجموعهي عوالم امكان قرار داده است.
و او همان شخص اوّل عالم امكان، رسول الله اعظم، حضرت محمّد مصطفي (صلی الله علیه و آله و سلم)
است كه خدايش لوح قلب مبارك او را محلّ انعكاس انوار علم و قدرت محيط خود قرار داده و او را مدير و مدبّر عالم ساخته كه فيض اقدس خود را از مجراي وجود آن مخلوق اكمل و اعلا به ساير مخلوقات خود برساند.
و لذا خود حضرتش فرموده است:
{ كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمُ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ} [13]
من آن زمان كه آدم بين آب و گل بود و هنوز پيكر جسماني اش ساخته نشده بود پيامبر بودم.
و آگاه از تمام حقايق عالم بودم. يعني حتّي نبوّت ساير انبياء الهي نيز پرتوي از نور نبوّت او بوده است.
{قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ... } [14]
بگو: من هم بشري مثل شما هستم امّا بشر مُوحي اِلَيهام با خداي خود در ارتباط مستقيمم.
ها نَبيٌّ بَشَرٌ كَيْفَ بَشَر __ رَبُّهُ فيهِ تَجَلّي وَ ظَهَرْ
لزوم انتقال مديريت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
به جانشين معصوم خود
باري آن مجراي فيض الهي از لحاظ جنبهي بشري پس از انقضاء عمر دنيايي اش بايد از عالم طَبْع، انقطاع حاصل كند و از دنيا برود ولي جنبهي مديريتش نسبت به عالم بايد به فرد ديگري كه از هر جهت آيينهي تمام نماي او باشد انتقال يابد و جانشينش در عالم طبع گردد و تجلّي گاه نور الهي در زمين باشد. از اين رو ما شيعهي اماميّه براساس ادلّهي مُتْقنه از عقل و آيات و روايات اعتقاد داريم كه آن جانشين و آيينهي تمام نماي رسول الله اعظم
پس از رحلتش، امام اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (علیه السلام) و يازده فرزند معصومش (علیهم السلام) يكي پس از ديگري مي باشند و هم اكنون دوازدهمينشان امام حجّة بن الحسن المهدي (عجّل الله تعالي فرجه الشّريف) است كه :
(بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَري وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ اْلاَرْضُ وَ السَّماء)
به اذن و تعيين و تقدير الهي، مدير و مدبّر عوالم امكان است و مجراي فيض حضرت خالق سبحان است. يعني هم خدا فيض بركات خود را از طريق وجود او به عالم و عالميان مي رساند و هم عالم و عالميان نيز از طريق وجود او به فيض بركات خالق و آفريدگار خودشان نائل مي گردند، و به عبارت ديگر هم افاضهي خدا به عالم با «وسيله» است و هم استفاضهي عالم از خدا با «وسيله» است. «افاضه» يعني فيض رساني كار خداست و «استفاضه» يعني فيض طلبي كار عالم است و در هر دو كار «وسيله» لازم است و وسيله همان وجود اقدس امام زمان (علیه السلام) است.
سبب غيبت حضرت وليّ عصر امام زمان (علیه السلام)
در اين آيهي شريفه مي خوانيم:
{ يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَابْتَغُوا اِلَيْهِ الوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ} [15]
اي كساني كه ايمان به مبدأ و معاد آوردهايد! اگر مي خواهيد به ذات اقدس الله جَلَّ جَلالُه وعَظُمَ شَأنُه تقرّب بجوييد و از فيض بركات او بهره مند گرديد دست به دامن وسيله، به سوي او حركت كنيد و در راه او جهاد كنيد تا به فلاح و رستگاري ابدي نائل گرديد.
و دوازده امام (علیهم السلام) دنبال هم آمدهاند و هر يك در زمان خود مدير و مدبّر عالم به اذن خدا بوده اند و اين وسيلهي فيض و رحمت تا قريب به سيصد سال در ميان بشر حاضر و ظاهر بود. امّا اين بشر لجوج و معاند، قدر نعمت نشناخت و طغيان كرد و نسبت به اين اولياء نعَم و وسائط فيض و رحمت خدا چه ستمها روا داشت.
به جاي اين كه خاك پاي آنها را توتياي چشم خود قرار دهد همه را يكي پس از ديگري به قتل رسانيد تا نوبت به دوازدهمينشان رسيد. و اگر اين آخرين ذخيرهي الهي هم كشته شود تنها رابطهي بين عالم و خدا منقطع گشته و عالم منهدم مي شود و لذا لازم شد كه خدا حجّت خود را از دسترس اين بشرِ جاهل بيرون برده و در پسِ پردهي غيبت نگه دارد تا چشم بشر به او نيفتد و دست بشر به او نرسد.
چرا كه همين بشر بود كه يازده امام را كشت اگر اين آخرين امام هم در ميانشان ظاهر باشد طبعاً كشته مي شود. و لذا بايد غايب باشد و اين غيبت در ابتدا از حيث زمان محدود و موقّت بود. قريب به هفتاد سال، در اين مدّت امام (علیه السلام) اگرچه غايب بود ولي نايب خاص در ميان مردم داشت. مردم از طريق آن نايب به امام عرض حاجت مي كردند و امام نيز از همان طريق ابراز عنايت به مردم مي فرمود.
اين مدّت تمام شد و مردم به جاي اينكه متنبّه شوند و سرِ تسليم فرود آورند طغيانشان بيشتر شد و تصميم به خاموش كردن نور الهي گرفتند. البتّه خدا قدرت دارد كه تمام بشر را نابود سازد ولي چنانكه گفتيم كارهاي خود را با اتّخاذ «وسيله و سبب» انجام مي دهد.
در اين شرايط مصلحت حكيمانهي خدا مقتضي شد كه امام را تا مدّت غيرمعلومي از ديدگاه مردم طاغي غايب سازد و اين مردم نالايق مانند گلّهي بي چوپان متحيّر و سرگردان. از اين ظالم و از آن ظالم توسري بخورند لگد بخورند تا باورشان بشود كه كسي جز امام معصوم، قدرت اصلاح عالم را نخواهد داشت. و آماده براي پذيرش فرمان آن امام معصوم بشوند آن روز است كه خدا اجازهي ظهور به آن حضرت مي دهد و عالم در پرتو نور آن مجراي فيض الهي رو به صلاح و سعادت دائم مي رود.
اقسام فيض امام (علیه السلام) نسبت به عالَم
اينجا توجّه به اين نكته هم لازم است كه فيض امام (علیه السلام) نسبت به عالم دو نوع است:
الف- فيض عمومي : كه به تمام عالم، اعمّ از جمادات و نباتات و حيوانات و انسانها و فرشتگان مي رسد. در اين فيض، حضور و غيبت امام تأثيري ندارد يعني امام چه حاضر و چه غايب باشد به هر حال فيض خود را به عالم مي رساند. مانند آفتابي كه در پشت پردهي ابر است و منظومهي شمسي را اداره مي كند. امام در زمان غيبت نيز كار اداره و تدبير امور عالم را انجام مي دهد.
«بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَري وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّماء»
آسمان و زمين به بركت وجود او ثبات و بقا دارند و روزي خواران از كف با كفايت او به رزق و روزي خود مي رسند.
اين فيض عمومي وجود مبارك امام (علیه السلام) است.
ب- فيض خصوصي: و اين اختصاص به عالم انسان دارد آن هم مشروط به اينكه اعتقاد به امامت امام داشته باشد و مطيع امر و نهي او باشد و سر تسليم در مقابل او فرود بياورد در همه حال دستور از او بگيرد. البتّه اين شرط در زمان غيبت امام با تمام اجزائش براي همه كس ميسّر نيست ولي در عين حال هستند افراد نادري كه با آن حضرت در ارتباطند و از فيض بركات خصوصي آن مهبط انوار الهي برخوردار مي باشند و تنها راه نيل به اين سعادت نيز همان انجام وظائف ديني و تكاليف شرعي است. كه اوّلين قدمش انجام واجبات و ترك محرّمات است با تمام آداب و شرائطش و در قرآن كريم مكرّراً از آن تعبير به «تقوا» شده است.
{ اِنْ تَتَّقُوا اللّه يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَاناً}[16]
اگر شما تقواي خدا را رعايت كنيد خدا به شما نور فرقان و تشخيص حق از باطل مي دهد.
چگونه مي توان با امام زمان (علیه السلام) در ارتباط بود؟
گاهي بعضي از جوانان پاكدل مي پرسند چه كار بكنيم كه با امام زمان در ارتباط باشيم. در جواب عرض مي كنيم راه ارتباط با خدا و پيغمبر و امام زمان، يك راه بيش نيست و آن همان «تقوا» و عمل به وظائف بندگي است كه توأم با اخلاص در نيّت باشد و جز تحصيل رضاي خدا انگيزهاي در بين نباشد.
اين داستان را در يكي از تأليفات يكي از علماي گذشته خوانده ام. مردي از اهالي بغداد اشتياق زيادي به ديدار امام زمان در دلش پيدا شد تصميم گرفت كه چهل شب جمعه از بغداد به كاظمين بيايد و در صحن مطّهر كاظمين سقّايي كند تا شايد توفيق زيارت امام (علیه السلام) نصيبش شود. اين نيّت را عملي كرد تا چهل شب تمام شد امّا او به مقصدش نرسيد. از او نقل شده كه گفته است در عصر روز آخرين جمعه با حالي پريشان و افسرده و غمگين كه چرا پس از اين چهل هفته به مقصد نرسيدهام در كنار درب ورودي صحن مطّهر ايستاده بودم و دستفروشها و خرده فروشها را تماشا مي كردم در همين حال ديدم پيرزني قدخميده و عصا به دست آمد در حالي كه يك قفل مستعملي در دست داشت در مقابل يك خرده فروش ايستاد و گفت: آقا ممكن است شما اين قفل را از من به قيمت سه ريال بخريد؟ كه من نياز به پول دارم. آن مرد خرده فروش نگاهي به قفل كرد و گفت: مادر ارزش اين قفل بيشتر از سه ريال است چرا آن را ارزان مي فروشي؟ من حاضرم اين قفل را به هفت ريال از شما بخرم. پيرزن با تعجّب گفت: امّا من اين قفل را از اوّل بازار تا اينجا به هر كه نشان دادم گفتند بيش از دو ريال آن را نمي خريم و من با دو ريال حاجتم رفع نمي شود شما چطور آن را به هفت ريال مي خريد؟ مرد خرده فروش گفت: مادر اين قفل قيمتش همين است من آن را به هفت ريال از تو مي خرم و براي اينكه كاسبي هم كرده باشم يك كليد براي آن مي سازم و به هشت ريال مي فروشم. پيرزن خيلي خوشحال شد و هفت ريال گرفت و رفت.
راوي داستان مي گويد: من در طيّ اين مراحل متوجّه شدم كه سيّد نوراني و بزرگواري در كنار مرد خرده فروش نشسته است. وقتي آن پيرزن رفت آن سيّد به من نگاهي كرد و بدون مقدّمه گفت: اگر كسي داراي «تقوا» و «صداقت» و «امانت» و «اخلاص» باشد خودِ امام به سراغ او ميآيد هيچ لازم نيست كه چهل شب جمعه از بغداد به كاظمين بيايد و سقّايي كند تا امام را ببيند. اين را گفت و برخاست و رفت. من تا اين جمله را شنيدم متحيّر شدم كه عجب! هيچ كس از كار من و از نيّت من خبر نداشت. پيش خود گفتم شايد همين آقا خودِ امام بوده است. ديگر اثري از او نديدم. از آن مرد خرده فروش پرسيدم آيا شما اين آقاي سيّدي را كه اينجا نشسته بود مي شناسيد؟ گفت: خير نميشناسمش او هرچند وقت يكبار اينجا مي آيد كنار من مي نشيند و اظهار محبّت مي كند و من تا به حال به اين فكر نيفتاده ام كه از او بپرسم كيست، اسمش چيست و از كجا است. من فهميدم كه او خودِامام بوده است و من بهره ام از زيارت جمالش بيش از اين نبوده است.
حالا من كاري به صحّت و سُقْم اين مطلب ندارم ولي اساس داستان همين است و عمل به وظايف ديني توأم با صدق و اخلاص در نيّت، صفا و جلا به قلب مي دهد و آدمي را مشمول لطف و عنايت خاصّ امام مي سازد و از طريق امام به مقامِ قُرب خدا مي رساند.
افسوس كه عمري پي اغيار دويديم _ از راه بمانديم و به مقصد نرسيديم
سرمايه ز كف رفت و تجارت ننموديم_ جز حيرت و اندوه متاعي نخريديم
بس سعي نموديم كه بينيم رُخ دوست_جانها به لب آمد رخ دلدار نديديم
اي حجّت حق پرده ز رخسار برافكن_ كز هجر تو ما پيرهن صبر دريديم
اللّهمّ صلّ علي محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و وفّقنا لما تحبّ و ترضي واجعل خاتمة امرنا خيراً.
والسّلام عليكم و رحمة الله و بركاته
---------------------------------------------------------------
[1] - سورهي يس، آيهي 82.
[2] - سورهي قمر، آيهي50.
[3] - سورهي نحل، آيهي77.
[4] - سورهي فاطر، آيهي43.
[5] - بحارالانوار، جلد 2، صفحهي 90.
[6] - سورهي زمر، آيهي 42.
[7] - سورهي سجده، آيهي 11.
[8] - سورهي يس، آيهي 12.
[9] - همان، آيهي 51.
[10] - سورهي نساء، آيهي 163.
[11] - سورهي نحل، آيهي 102.
[12] - سورهي بقره، آيهي 97.
[13] - بحارالانوار،جلد26، صفحهي 75.
[14]- سورهي كهف، آيهي 110.
[15] - سورهي مائده، آيهي 35.
[16] - سورهي انفال، آيهي 29.